The City
By Fereshteh Sari, translated by Kaveh Bassiri
I dream the city is flying in an airplane
and the logic of dreams isn’t such that I can ask
how have the ancient trees along the streets
taken root in the deep soil inside the airplane?
I dream of a burning city, its flames trickling water,
and the logic of dreams isn’t such that I can ask
how is it that I’m outside of the city
as if I’m in space witnessing a different planet?
I dream I’m standing in all the metro stations
waiting for a train that won’t arrive
and the logic of dreams isn’t such that I can ask
how is it that I’m standing in all the stations at the same time?
I dream an abscess grows on my footprint
and it isn’t such that I can ask
why all paths right and wrong and their traces
are always inflamed?
I dream my name strikes the rocks and returns
like a ping pong ball
and it isn’t such that I can ask
how is it that my name, an abstract noun, has turned into a white ball?
شهر
خواب میبینم شهر درون یک هواپیماست و در پرواز
و منطق خواب جوری نیست که بپرسم
چه طوری درختهای کهنسال کنار خیابانها
ریشه دواندهاند در ژرفایِ خاک، درون هواپیما؟
خواب میبینم شهر آتش گرفته و از شعلهها میچکد آب
و منطق خواب جوری نیست که بپرسم
چه گونه من بیرون از شهر قرار گرفتهام
انگار که در فضا گواه سیّاره ی دیگری باشم؟
خواب میبینم در همه ایستگاههای مترو ایستادهام
منتظر قطاری که نمیرسد
و منطق خواب جوری نیست که بپرسم
چه گونه همزمان در همه ایستگاهها ایستادهام؟
خواب میبینم دمل میزند روی ردِ پای من
و جوری نیست که بپرسم
چرا راه و بیراه و ردِ راه
آماس میکند مدام؟
خواب میبینم نام من میخورد بر سنگها و برمیگردد
مانند یک توپِ پینگ پنگ
و جوری نیست که بپرسم
چه گونه نام من که اسم معناست، توپ سفیدی شده است؟